Page 15 - chaharfasl Berlin
P. 15

‫ادبــی‬

‫ازخداچیززیادیرامگرمیخواستم‬

‫من یکی را از خودم دیوانه تر می خواستم سر نمی پیچید اگر یک روز سر می خواستم‬
‫اهل عشق و عاشقی اهل تم ّنا اهل درد این چنین دیوانه ای را همسفر می خواستم‬
‫مینشستمروبهرویش‪،‬روبهرویممینشست لحظه های عاشقی از او نظر می خواستم‬
‫او قدح در دست و من جا ِم تم ّنایم به کف هرچه او می داد من هم بیشتر می خواستم‬
‫من کجا در می زدن سودای خیامی کجا من پ ِی جامی دگر جامی دگر می خواستم‬
‫هرزمانهرجاکهمیافتادمازمستیبهخاک تکیه می کردم به ِمی از خاک بر می خاستم‬
‫بارها فرموده‪ :‬روزی خواستی از من بخواه من تورا می خواستم روزی اگر می خواستم‬
‫گوشه ای دنج و تو و یک جام ِمی قدری گناه از خدا چیز زیادی را مگر می خواستم؟‬

‫محمد سلمانی‬

‫‪15‬‬      ‫‪www.chaharfasl.de‬‬
   10   11   12   13   14   15   16   17   18   19   20